در این جلسه به بحث پیرامون کتاب «نگرشی بر تاریخ فلسفه اسلامی»، که گزیدهای از مجموعه مقالات دانشنامه راتلج است، با حضور محمود زارعی بلشتی (مترجم کتاب)، دکتر سید حسین موسویان و دکتر محمد بقایی(ماکان) پرداخته شد. این کتاب حاوی 11 مقاله است.
کلیات فلسفه اسلامی
محمود زارعی بلشتی؛ مترجم کتاب در این نشست عنوان کرد:« حدود 60 مقاله از دایرهالمعارف راتلج در حوزه فلسفه اسلامی است که در 5 جلد مجزا و در نهایت به صورت یک مجموعه تحت عنوان دایرهالمعارف راتلج، بحث فلسفه اسلامی در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد.
این بخش از دایرهالمعارف راتلج به موضوعات مختلفی پرداخته که صرفا فلسفی نیستند، بلکه مباحث دیگر مانند کلام و عرفان را هم شامل میشود و سعی شده به موضوعات مورد بررسی با نگرشی تاریخی از صدر اسلام تا زمان معاصر به صورت اجمالی هم پرداخته شود.
به عنوان مثال در مقالهای تحت عنوان فلسفه اسلامی تلاش شده نگاهی گذرا به صدر اسلام، زمانی که فلسفه به صورت مدون شکل گرفت تا زمان معاصر شود و به مهمترین اندیشمندان و آثار پرداخته شود و مرجعهایی هم برای مطالعه بیشتر ارائه شود.»
زارعی ، مترجم کتاب در پاسخ به این سئوال که چرا نحوه گزینش مقالات اینگونه است، عنوان کرد: «برخی از موضوعات این 60 مقاله کاملا در حوزه فلسفه اسلامی قرار نمیگیرد. به عنوان مثال در بحث نبوت علاوه بر دیدگاه اسلام، نظر فلاسفه غربی هم ذکر شده است.
در دستهبندی مقالات، گروهی که راجع به فیلسوفان مسلمان است در جلدهای5-4 و گروهی که به موضوعات فلسفی پرداخته، در سه جلد اول گردآوری شده است. اما این جلد شامل مباحث عامتر و کلیتر است و پس از اتمام ترجمه این مقالات، میتوان تقسیم بندی دیگری برای آن ارائه داد.» وی همچنین خاطرنشان کرد: ویرایش جلد دوم این مجموعه به زودی پایان خواهد یافت.
اسلام عقلانی
حسین موسویان: عضو انجمن فلسفه و حکمت، ضمن تقدیر از این ترجمه، عدم وجود چنین تالیفات سیستماتیک و منظم به زبان فارسی را مایه تاسف دانست و گفت:« ما هنوز هم ناچار به ترجمه از تحقیقات دیگران هستیم، البته این خود، کار لازم و بایستهای است. چون این کتاب ترجمه است، به بحث پیرامون نکات صوری و ظاهریاش میپردازم.
فهرستی که تحت عنوان نمایه ذکر شده خیلی عام و فقط شامل اسامی اشخاص و فاقد نمایه موضوعی است؛ که از دو جهت به آن اشکال وارد است، اگر فهرست، اسامی خاص را در بر دارد، بهتر است تحت عنوان نمایه اشخاص یا اعلام آورده شود، و دیگر اینکه بجاست چنین مجموعهای که به عنوان یک مرجع تحقیق قرار خواهد گرفت، دارای نمایه موضوعی هم باشد.
نکته دیگری که میتوان بدان اشاره کرد عنوان اصلی مقاله است که خوب است به صورت لاتین در پاورقی ذکر شود.»وی در ادامه به تبیین رابطه دین و فلسفه پرداخت و افزود: «به کار گیری عقل در حوزه دین، بستگی به دید ما به اسلام دارد. اگر اسلام را بنا بر شواهد قرآنی، در عرض ادیان دیگر نبینیم، بلکه مانند نور سفیدی که همه رنگها را در خود دارد، در طول دیگر ادیان در نظر بگیریم؛ فلسفه به حیطه دین راه پیدا میکند.
اما اگر اسلام را به عنوان یک دین «به شرط لا» در کنار دیگر ادیان قرار دهیم، فلسفه در آن جایی نخواهد داشت. اسلام فلسفی یعنی اسلام عقلانی شده، که در آن، به منظور آرام ساختن درون افراد، به توجیه عقلانی گزارههای موجود در دین پرداخته میشود، و در واقع میتوان، پیشنهاد کرد که یک نوع فلسفه شخصی وارد اسلام شود.»
وی در پایان ایجاد فضای باز برای نظریهپردازی را عامل مهم رونق فلسفه اسلامی دانست و گفت: «تقدس دادن به برخی از فلاسفه از طریق دادن عناوینی چون خاتمالحکما، خاتمالعرفا و.... نیز عدم وجود فضای آزاد برای نظریهپردازی سبب نوعی رکود در اندیشه اسلامی شده است.»
زوائد فلسفه اسلامی
دکتر بقایی به ارائه شاخصهایی برای نقد هر اثر پرداخت و گفت:« هر کتاب را باید از سه منظر مورد ارزیابی قرار داد که به ترتیب شامل شیوه نگارش، محتوای کتاب، و مقایسه با کتابهای مشابهی که پیشتر منتشر شده، میشود. به عقیده من ویرایش ادبی نقص عمده این کتاب محسوب میشود. ویرایش چنین کتابهایی باید از دو وجه انجام گیرد: اول کسی که در آن حوزه تخصص دارد و سپس کسی که در ادبیات و زبان فارسی تبحر دارد .
وی با بیان اینکهاین مسائل صوری زیاد لطمهای به کار نمی زند، ولی نباید وجود داشته باشد، در بررسی دومین فاکتور گفت:« این کتاب به عقیده من مانند همه آثاری که در حوزه فلسفه اسلامی نوشته میشود، در دایرهای محدود است که در آن همه مفاهیم اسلامی جا دارد. غرض من از این حرف این است که شما در این کتاب حرف تازهای آنچنان که شوقبرانگیز باشد، پیدا نمیکنید که البته این ایراد متوجه مترجم نیست، کتابهایی از این دست خلاصه ای از مباحث فلسفه اسلامی به مخاطب ارائه میدهد و از این مرحله بالاتر دیگر پاسخگو نیستند.
در مقدمه کتاب عنوان شده «بین فلسفه و دین رقابت نیست» که جمله پسندیدهای نیست، چراکه اگزیستانسیالیسم دست کم از نوع سارتری یا پست مدرنیسم با دین یعنی ارزشهای تثبیت شده رقابت دارد؛ بنابراین نمیتوان چنین مانیفستهایی صادر کرد. شاید بشود گفت بسیاری از فلسفهها با دین تطابق دارند اما اینکه یک حکم کلی درباره همه فلسفهها بدهیم اشتباه است.
سه مقاله اول این کتاب، متعلق به اولیور لیمان چنان ایراداتی دارد که به نظر من مقالاتش را از اعتبار انداخته است. مثلا در جایی میگوید:«غزالی، در منزلت بخشیدن به عرفان در شکل صوفیانهاش تاثیر زیادی داشت» در ایران کسی نمیآید عرفان را اینقدر تنزل دهد که از منظر تصوف به آن نگاه کند؛ چراکه عرفان اوج تصوف است و فرد پس از طی تصوف وارد مراحل عرفانی میشود.
حال آنکه ایشان قضیه را عکس کرده و این را هم به غزالی نسبت میدهد و یا در جای دیگر اشاره میکند: شاه نعمتالله ولی ادامه دهنده طریقه ابن عربی است. اما شاه نعمتالله به شدت با وحدت وجود مخالف است و آن را خلاف مفهوم قرآنی میداند، حال آنکه ابن عربی پایه ریز وحدت وجود است. اما مترجم رسالتی دارد که هرجا لازم دید خودش را از طریق پاورقی وارد متن کند.»
ایشان در توضیح فلسفه اسلامی عنوان کرد:« بحث فلسفه اسلامی که روی جلد هم به طور مشخص آمده، این سئوال را مطرح میکند که آیا اساسا فلسفه میتواند دینی باشد؟ منظور از فلسفه اسلامی، فلسفهای است که در آن مفهوم دینی باشد که در این صورت وارد حیطه علم کلام میشود. ما نباید فلسفه را با علم اصول خلط کنیم؛ چرا که وحی و عقل در کنار هم قرار نمیگیرند و روش این دو با هم متفاوت است.
وحی اهل چون و چرا نیست و وقتی امر به کاری میکند باید آن را انجام داد حال آنکه فلسفه یعنی چون و چرا کردن. به علاوه عموما حقیقت نزد همه فلاسفه و در همه زمانها یکسان نیست که علامه اقبال این را بسیار زیبا این طور بیان میکند:« هر نگاهی که مرا پیش نظر میآید، خوش نگاهیست ولی خوشتر از آن میباید.» حال آنکه کلام، به بحث در مسائل تثبیت شده میپردازد و با قبول غیر قابل تغییر بودن این مسائل به توجیه عقلانی میپردازد.
بنابراین، عنوان فلسفه اسلامی اشتباه است، گاهی هم از آن به «حکمت» تعبیر میکنند، اما حکمت اقسام مختلفی دارد، حکمت عملی، حکمت نظری، حکمت اشراق و... پس نمیتوان گفت «حکمت» به تنهایی یعنی فلسفه اسلامی. به عقیده من، در تاریخ تفکر ما سنایی با اطلاق «حکمت شرعی» بهترین عنوان را به این رویکرد داده است.»
دکتر بقایی در ادامه از وضع موجود فلسفه اسلامی ابراز نارضایتی کرد وگفت : « حقیقت این است که سفینه فلسفه اسلامی سنگین شده و خیلی حرفهای غیر قابل قبول در آن وجود دارد که ممکن است در زمان خودشان مفید بوده اما الان کارایی خود را از دست داده باشد. در حالیکه فیزیک نوین تعریف ملاصدرا در خصوص حرکت را قبول ندارد، ما هنوز بیشترین وقت و انرژی خود را به آن اختصاص میدهیم.
امروز فلسفه یعنی پویایی و وارد عمل شدن(پراگماتیسم)، حقیقت آن چیزی است که در عمل سودمند افتد و هر چه غیر از این باشد سودمند نیست. در غرب پس از دکارت فلسفه تحول پیدا کرد ولی ما هنوز در پیش از دکارت ماندیم و فکر میکنیم فلسفه یعنی آنچه فلاسفه معروف( ابن سینا، صدرا و ...) گفتند، این اشکال بزرگ فلسفه ماست.
لیمان در جایی میگوید:«هیچ توجیهی وجود ندارد که فکر کنیم فلسفه اسلامی فقط حاصل انتقال آرا از خارج جهان اسلام است.» که جمله بسیار زیبایی است. چون بر اساس حکمت خسروانی ثابت میشود که بخش عظیمی از حکمت شرعی ما در خود این محدوده پرورش یافته، سهروردی خیلی زیبا بیان میکند: « پیش از آنکه از حجاز برای ما خبر آورند که «الله نور السماوات و الارض» این را ما خود میدانستیم، پیش از آنکه از حجاز خبر آورند
«انالله و انا الیه راجعون» این را ما خود میدانستیم.» برای تعالی فلسفه نیاز داریم، این حلقه بسته را بشکنیم و از آن خارج شویم.
ما فلسفهای داریم به نام فلسفه خودی که بسیار موثرتر و سازندهتر از پراگماتیسم ویلیام جیمز است. فکر نکنید فقط در عطار و مولوی چنین مباحثی هست، بلکه در همین عصر هم میتوان نظرات بسیار دقیق فلسفی پیدا کرد مثلا بین اشعار شاملو و نظرات برگسون در خصوص زمان شهودی میتوان ارتباط برقرار کرد.
زمانی که میگوید:«بیهوده مرگ به تهدید چشم میدراند، ما به حقیقت ثانیهها گواهی ندادهایم» میتوان این را پروراند و نظریهاش کرد. فلسفه اسلامی مظلوم واقع شده زیرا پاسدارانش از آن ارتزاق میکنند بدون آنکه بدان چیزی بدهند.»